آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

کاردستی شقایق و آوینا

سلام دختر هنرمندمممممم عزیزدلم چند روز قبل داشتم ته کمد دنبال کتاب میگشتم که یهو چشم به دفتر مهد افتاد اخه من قبلا مربی مهد کودک بودم دفتر و بیرون اوردم و کلی یاد گذشته کردم و کلی ازش ایده گرفتم خلاصه همون روز رفتم برات کاغذ رنگی و چسب و قیچی و برچسب گرفتم و فرداش با کلی ذوق با دخترم کاردستی درست کردیم اینم شد نتیچش           البته اضافه میکنم که کار با قیچی من انجام دادم و کار چسباندن آوینا خانم من که از نتیچه مشارکت و همکاری مادر و فرزندی راضی هستم شما چطور ؟؟؟   ...
31 تير 1393

روزانه های 20 ماهگی دلبر

سلام گل نازم چند وقتیه که خانمی من سحر خیز شده که صبح حوالی ساعت 8 تا 9 بیدار میشی و تا چشمای قشنگو باز میکنی میگی سلام دستای قشنگتم تکون میدی عزیزم منم بغلت میکنم و عرق بوسه میکنمت مهربونم شما هم دستاتو سفت حلقه میکنی دور گردنم و اینجوری یه صبح زیبا و دل انگیز شروع میشه بعدم میدوی توی اتاقت و به میمون یا بقول شما مومون و دزد دریایی که به تخت وصل کردم میگی سلاااااام دختر کوچولوم فورا میگه بازی ما هم اطاعت امر میکنیم گاهی نقاشی گاهی اب بازی گاهی توپ بازی گاهی بدو بدو گاهی تاب خلاصه تا ظهر بازی ادامه داره تا اینکه دخملی خسته میشه و میای پیشم و میگی پوووسووونی منم سریع پستونکتو میشورم و دوتایی میریم توی تخت شما دراز میکشیم منم...
31 تير 1393

کسرا جونـــــــــــــــــــــم تولدت مبارک

کسرا عزیزم میلادت مبارک برات بهترین ارزو ها رو دارم   مامان سودابه جون از طرف خودم و دختر خوشگلم تولد گل پسر نازتون تبریک میگم یقین دارم شما و اقا حامد بهترین مامان و بابا دنیا هستین انشالا همیشه سلامت و شاد باشید این کیکم خودم درست کردم براتون میفرسمش نوش جونت    چون برام جالب بود اینجا ثبتش میکنم تا از یادم نره روز تولد کسرا جون شما کل روز تولد مبارک (تبلد مبالک ) خوندی و رقصیدی تا اهنگ تموم میشد میگفتی تمــــــــــــــــوم شد منم دوباره روشن میکردم شما هم با ذوق میگفتی برقصیم     دوست داریممممممم خیلی زیاد        ...
29 تير 1393

شب قدر

سلام دختر یکی یدونم دیشب شب قدر بود و من و خاله جون شبنم و ناناز رفتیم امامزاده حسن و تا ساعت 4 کنار حرم در حالی نور سبز افتاده بود روی قران توی دستامون با خدا راز و نیاز کردیم خیلی دلم پر بود وقتی برمیگشتیم حس میکردم سبک شدم شما و بابا هم تا ساعت  2  با مامان جون محبوبه و مهدی و معصومه مرضیه و مجتبی و علی و مریم و مرجان و مهمون افتخاری مهرداد که از انگلیس اومده بود پارک بودید  و شما حسابی با پرند و پویان یا بقول شما پویات بازی کردی و خوش گذروندی فدات شم خیلی پویان و دوست داری تا از کنارت دور میشد فریاد میزدی پویات بیا اینجا اونم فورا خودشو بهت میرسوند و بغلت میکرد     د...
28 تير 1393

✿ سر

عسل خانمم سلام این گل سر ویژه هنر دست مامان شقایق  برای دخملی نازش درست کرده و با یه دنیا عشق تقدیم کوچولوی عزیزم میشه امیدوارم دوستش داشته باشی     ...
22 تير 1393

شیرینتر از عسل 20 ماهه شد

  دخترم سلام عزیزترینم 20 ماهه شدی مبارک باشه کی میشه 20 ساله بشی ایشالا واااااااای خدا فکرشم منو مجبور به لبخند زدن میکنه یه لبخند از اعماق وجودم ولی ناخواسته به چشمام اشک میشینه یجور استرس مادرانه که تا مادر نباشی نمیتونی درک کنی چقدر زمان زود میگذره فسقلی زیبای من نمیدونم وقتی این وب رو ببینی و بتونی بخونی چند ساله هستی فقط نهایت ارزوم هست که در درجه اول سالم باشی و دوم شاد باشی و از زندگیت لذت ببری عشق من توی این ماه خیـــــــــــــــــــلی شیرین زبون شدی حسابی برام بلبل زبونی میکنی فدات شم اواز میخونی شعر میخونی میرقصی دلبر شیرین من عاشق بستنی هستی هر روز صبح خودت میری در فریزر و برمیداری اگر هم ندا...
21 تير 1393

عروسی هانی و لیدا جون

دختر عزیزم سلام عروسکم 5 تیر رفتیم عروسی و کلی خوش گذشت من که مدتها بود منتظر بودم اما روز موعود  نمیدونم چرا ولی اصلا حوصله نداشتم اما بخاطر شما خودمو جمع و جور میکردم از صبح به شما گفتم که امشب قراره بریم مراسم نانای نانای و شما هم کلی هیچان داشتی ظهرش که من میخواستم برم ارایشگاه داشتم لباساتو عوض میکردم مدام ازم میپرسیدی نانای نانای و همش منتظر بودی اما متاسفانه من که رفتم ارایشگاه شما رو به مامان جون سپردم شما هم مشغول بازی شدی و نخوابیدی تا ساعت 7 بعدم از دست من 1 لیوان افتاد از خواب با ترس بیدار شدی و افتادی رو گــــــــــــــــــــــــریه ........... به زور لباس تنت کردم موهاتو معمولی بستم و راهی شدیم او...
7 تير 1393